• وبلاگ : باران
  • يادداشت : ببار باران
  • نظرات : 0 خصوصي ، 21 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    نيمه شب بود و ، غم تازه نفس ،
    ره خوابم زد و ماندم بيدار ،
    ريخت از پرتو لرزنده ي شمع ،
    سايه ي دسته گلي بر ديوار .
    همه گل بود ، ولي روح نداشت
    سايه اي مضطرب و لرزان بود
    چهره اي سرد و غم انگيز و سياه
    گوئيا مرده ي سرگردان بود


    شمع خاموش شد از تندي باد
    اثر از سايه به ديوار نماند
    کس نپرسيد : کجا رفت ؟ که بود ؟
    که دمي چند در اينجا گذراند
    اين منم خسته در اين کلبه ي تنگ
    جسم درمانده ام از روح جداست
    من ، اگر سايه ي خويشم ، يا رب
    روح آواره ي من کيست کجاست ؟


    فريدون مشيري