• وبلاگ : باران
  • يادداشت : ببار باران
  • نظرات : 0 خصوصي ، 21 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    براي آخرين رنج

    براي آخرين رنج ......


    اي آخرين رنج !
    تنهاي تنها مي كشيدم انتظارت‏،
    ناگاه دستي خشمگين مشتي بر در كوفت !
    ديوارها در كام تاريكي فرو ريخت !
    لرزيد جانم از نسيمي سرد و نمناك ،
    آنگاه دستي در من آويخت .
    دانستم اين نا خوانده ،مرگ است !
    از سال هاي پيش با من آشنا بود
    بسيار او را ديده بودم
    اما نمي دانم كجا بود !
    ...........


    فرياد تلخم در گلو مرد
    با خود مرا در كام ظلمت ها فرو برد
    در دشت ها ، در كوه ها ،
    در دره هاي ژرف و خاموش
    بر روي درياهاي خون ، در تيرگي ها
    در خلوت گرداب هاي سرد و تاريك
    در كام اوهام
    در ساحل متروك درياهاي آرام ..
    شب هاي جاويدان مرا در بر گرفتند !
    ....................


    اي آخرين رنج
    من خفته ام بر سينه ي خاك
    دبر باد شد آن خاطر از رنج خرسند
    اكنون تو تنها مانده اي ، اي آخرين رنج !
    بر خيز ... برخيز !
    از من بپرهيز !
    بر خيز ، از اين گور وحشت زا حذر كن !
    گر دست تو كوتاه شد از دامن من ،
    بر روي بال آرزوهايم سفر كن !
    با روح بيمارم بياميز !
    با عشق نا كامم بپيوند !

    .........
    فريدون مشيري