به تو مي انديشم
نه به ابر، نه به آب، نه به اين آبي آرام بلند
من مناجات درختان را هنگام سفر
نفس پاک شقايق را در دامن کوه
رقص عطر گل يخ را با باد
همه را مي بينم، مي شنوم
من به اين جمله نمي انديشم ، به تو مي انديشم
به تو مي انديشم، به تو مي انديشم، اي سراپا همه خوبي
تک و تنها به تو مي اديشم، به تو مي انديشم
همه وقت همه جا، من به هر حال که باشم به تو مي انديشم
تو بدان اين را، تنها تو بدان
تو بمان با من، تنها تو بمان....
پاي اميد دلم اگر چه شكسته است
دست تمناي جان هميشه دراز است
تا نفسي مي كشم ز سينه ي پر درد
چشم خدا بين من بر روي تو باز است ...........
آمدم خود را مگر پيدا كنم
كيف زرد كوچكي بر پشت
نيزه اي از آن قلمهاي نئي در مشت
گوش ها از شوز سرما سرخ
رهگذر بر سنگفرش راه ناهموار ...........
در كجاي اين فضاي تنگ بي آواز
من كبوترهاي شعرم را دهم پرواز ؟.......
سلام ..چه وبلاگ خوشگلي شده .........